محل تبلیغات شما

امروز، اولین روز خرداد است.

من، محمد، علی، زهرا به همراه مادرم در باغچه کوچکمان مشغول به کار هستیم.

ما مزرعه کوچکی داریم که خانه مان در سمت چپ آن قرار گرفته است. جلوی خانه مان گندم

و سمت راست باغچه، سبزی و سیب زمینی و گوجه و بادمجان کاشته ایم

و اطراف مزرعه حصارهای چوبی کشیده ایم.

مادرم و علی مشغول چیدن سبزی برای ناهار هستند.

زهرا به تک درخت چنارمان آب می دهد و من و محمد مشغول کندن زمین و آماده کردن خاک برای کاشت دانه هستیم.

خاک کمی خشک و سفت شده و کندن آن سخت است.

از زهرا خواهش می کنم کمی آب بیاورد تا زمین را خیس کنیم، چون باید قبل از رسیدن پدرم، زمین را برای کاشت آماده کنیم.

پدرم به مزرعه دوستش رفته تا کمی کود و بذر گیاه بخرد.

 

ما تصمیم گرفته ایم امسال در قسمت هایی که چیزی نگاشته ایم لوبیا، عدس و نخود بکاریم تا بتوانیم زمانی که هوا سرد می شود، با آنها آش و سوپ درست کنیم. }

 

تصویرنویسی صفحه ۲۳ نگارش پایه هفتم

انشایی درباره مدرسه - انشای طنز

دلایل اتفاقات جانی، طبیعی

مزرعه ,زهرا ,ایم ,مشغول ,زمین ,کمی ,زهرا به ,خانه مان ,برای کاشت ,زمین را ,رسیدن پدرم،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تلاشگران صلح سبز انجام کارهای spss -مقاله-پایان نامه